چند روزی همقدم با شهید وزوایی-2
پیش بینی محسن درباره شهادت علم الهدی
محسن از همان روزهای اول که سید محمد حسین را دید بدجوری رفته بود توی نخش و مدام می گفت این بچه سید مال این دنیا نیست.
محسن از همان روزهای اول که سید محمد حسین را دید بدجوری رفته بود توی نخش و مدام می گفت این بچه سید مال این دنیا نیست.
وقتی محسن و بابا می خواستند با هم از در خانه خارج شوند، او کناری می ایستاد تا اول بابا از در بیرون برود و بعد او.
دود و بوی باروت همه جا را پر کرده بود. من خودم را میان زمین و آسمان دیدم و بعد به زمین کوبیده شدم. از همه جای بدنم خون جاری بود. چشمهایم جایی را نمیدید و دست و پایم به فرمان من نبودند. ...
عباس که برای شناسایی منطقه به سرپل ذهاب رفته بود، در درگیری با دشمن به شدت مجروح شد و دست آخر بعثی ها به گمان اینکه دیگر او را کشته اند رهایش کردند و رفتند.
الم ترکیف فعل ربک باصحاب الفیل * الم یجعل کیدهم فی تضلیل... صوت قرانشان در فضا پیچیده بود و محسن را تنگ در حلقه خود می فشردند...
حرف هایش منطقی بود و به دل همه نشست و آنها را متأثر کرد و نیتش را فهمیدند، آنگاه محسن را در آغوش گرفت و صورتش را بوسید و...
درسخوان و زرنگ بود و دبیرستان دکتر هشترودی مکانی برای رشد استعدادهای او؛ تا اینکه سال 55 رتبه اول شیمی دانشگاه صنعتی شریف را به دست آورد و شد دانشجوی شریف.